واقعه روز نوزدهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز چهاردهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز دوازدهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز سيزدهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز يازدهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز دهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز نهم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز هشتم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز هفتم محرم

ادامه نوشته

واقعه روزششم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز پنجم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز چهارم محرم

ادامه نوشته

واقعه روز سوم محرم

در این روز امام حسین(علیه السلام) براى بزرگان کوفه نامه اى نوشتند و آن را به قیس بن مسهَّر صیداوى دادند که به کوفه برساند. مأمورین در بین راه، قیس را گرفتند، و پس از آنکه او بر ضد یزید و ابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-تقویم شیعه، صفحه 17.
سعد بن ابى وقاص با خاندان رسول اکرم(علیهم السلام) رابطه خوشى نداشت حتى در شوراى عمر حق رأى را به عبدالرحمن بن عوف داد و بعد از کشته شدن عثمان با حضرت على(علیه السلام)بیعت نکرد. پسرش عمر بن سعد راه پدر را ادامه داد و با این خاندان که هادى امت بودند رابطه خوبى نداشت، ابن زیاد ملک رى رابه عمر سعد داده بود. چون ابن زیاد از خبر ورود امام حسین(علیه السلام) به عراق مطلع شد، قاصدى نزد عمر فرستاد که اول به جنگ حسین بن على(علیه السلام) برود و او را بکُشد سپس به سمت شهر رى روانه شود.
عمر سعد نزد ابن زیاد آمد و گفت: مرا عفو نما. وى گفت: عفو مى کنم لکن ملک رى را از تو مى گیرم. عمر سعد گفت: یک شب مهلت بده. در نهایت هواى ریاست رى بر او غلبه کرد و تصمیم به جنگ با امام(علیه السلام) گرفت و روز دیگر نزد ابن زیاد آمد و قتل امام حسین(علیه السلام)را عهده دار شد. ابن زیاد با لشکرى عظیم او را به کربلا روانه کرد، تا اینکه که روز سوم محرم وارد کربلا شدند.
ابن قولویه در صفحه 74 از کتاب «کامل» و طبرسى درصفحه 134 از کتاب «احتجاج» به سندهاى معتبر از اصبغ بن نباته و غیره نقل کرده اند که روزى حضرت على(علیه السلام) بر منبر کوفه خطبه مى خواند و مى فرمود: آنچه مى خواهید از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. پس به خدا سوگند هر چه سوال کنید از خبرهاى گذشته و آینده به شما خبر مى دهم. سعد بن ابى وقاص پدر عمر سعد برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین خبر ده مرا که در سر و ریش من، چقدر مو است.
حضرت فرمود: که رسول خدا(علیهم السلام) خبر داده که در بن هر موئى از تو شیطانى است که ترا گمراه مى کند و در خانه تو فرزندى است که فرزند من حسین(علیه السلام) را شهید خواهد نمود و اگر خبر دهم عدد موهاى تو چقدر است باز مرا تصدیق نخواهى کرد، لکن به آن خبرى که گفتم حقیقت گفتار من ظاهر مى شود.
ناگفته نماند در آن وقت عمربن سعد کودکى بود که تازه راه مى رفت بعضى مى گویند در کربلاء تقریباً 23 سال داشت ولى بعضى قائلند 36 ساله بود، سعد بن وقاص در سال 75 هجرى قمرى در سن 74 سالگى مُرد و در بقیع دفن شد.(1)
ـــــــــــــــــــ
1-حوادث الأیام، صفحه 15.

واقعه روز دوم محرم

امام حسین(علیه السلام) روز چهارشنبه، دوم محرم سال 61 هجرى قمرى به کربلا رسید. در این هنگام اسب ایشان از حرکت ایستاد، لذا بر مرکب دیگر سوار شدند و تا هفت مرکب عوض کردند، هیچکدام حرکت نکرد. امام (براى فهماندن به حاضرین) فرمودند: این زمین چه نام دارد؟
عرض شد: غاضریهّ ـ ماریه ـ نینوا ـ شاطى الفرات ـ کربلاء.
حضرت آهى از دل برآورد و فرمود: توقف کنید، همین جا مردان ما شهید و خون ما ریخته و حرم ما اسیر مى گردد، قبر ما زیارتگاه مى شود، این است همان نقطه اى که جدّم براى انجام وظیفه به من وعده کرده است.
در جلد سوم کشکول بحرانى آمده: امام، کربلاء را چهار میل در چهار میل به شصت هزار درهم خرید و به ایشان یعنى اهل نینوا و غاضریّه داد و شرط کرد: مردم را به این قبر راهنمائى و سه روز زوّار را مهمان کنند.
همزمان با ورود امام به کربلاء حرّبن یزید به کربلاء وارد شد، نامه اى از عبیداللّه دریافت نمود که هر جا امام فرود آمد، او را در سختى قرار دهد.(1)
ـــــــــــــــــــ

فرارسیدن ماه عزای سیداشهدا(ع) برحسینیان عالم تسلیت باد

 

شرط عشق

پیش ازآنی که عزادار محرم باشی

سعی کن درحرم دوست تو محرم باشی

خاک ازحُرمت شش گوشه او حُرمت یافت

گرشوی خاک رهش قبله عالم باشی

منزلت نیست ترا بی مدد مهرحسین

گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی

گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن

سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی

همره زمزم اشکی که ترا بخشیدند

می توان مُحرم بیت لله اعظم باشی

شادی هردوجهانت بخدا تأمین است

گردراین ماه عزا همسفر غم باشی

صاحب بزم حسین است، علی وزهرا

نکند غافل ازاین محفل ماتم باشی

به همان دست وسروسینه مجروح قسم

شرط عشق است براین زخم تومرهم باشی

 






























واقعه روز اول محرم

امام حسین(علیه السلام) در روز اول محرم سال 61 هجرى قمرى در حالى که به کربلا نزدیک مى شدند به قصر بنى مقاتل رسید و در آنجا نزول فرمود. پس ناگاه، نگاه حضرت به خیمه اى افتاد، حضرت پرسیدند: این خیمه کیست؟ گفتند: خیمه عبید الله ابن حرّ جعفى است. فرمود: او را نزد من آورید. عبید اللّه در پاسخ پیام رسان امام حسین(علیه السلام) گفت: من از کوفه بیرون نیامدم مگر به سبب آنکه مبادا حسین داخل کوفه شود و من در آنجا باشم، به خدا سوگند من نمى خواهم او را ببینم و حتى نمى خواهم او هم مرا ببیند. رسول برگشت و سخنان او را نقل کرد. حضرت خودشان تشریف بردند، همان کلمات را به حضرت عرض کرد. حضرت فرمودند: اگر یارى مرا نمى کنى در صدد قتال من برمیا، به خدا سوگند هر کس استغاثه مرا بشنود و یارى نکند هلاک خواهد شد. آن مرد گفت: ان شاء اللّه چنین نخواهد شد و از سعادت همیشگى محروم ماند.(1)
ـــــــــــــــــــ

گذرى بر زندگى امام سوّم حضرت حسين (ع )


ويژگيهاى زندگى امام حسين (ع )
بعد از امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مقام امامت به برادرش امام سوّم حضرت حسين بن على (عـليـهـمـاالسـلام ) رسـيـد، بـر اسـاس گـفـتـار صـريـح جـدّش رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) و پـدرش عـلى (عليه السلام ) و بر اساس وصـيـّت بـرادرش امـام حـسن (عليه السلام ) كنيه او ((ابوعبداللّه )) بود كه در شب پنجم شعبان سال چهارم هجرت
(95) در مدينه چشم به اين جهان گشود.
مـادرش فـاطـمـه (عـليـهـاالسـلام ) او را بـه حـضـور رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورد، آن حضرت از ديدار او شادمان شد و نامش ‍ را حسين گذارد و گوسفندى براى او قربانى كرد.
او و بـرادرش (حـسـن (عـليـه السـلام ) ) بـه گـواهـى رسـول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دو آقاى جوانان بهشت مى باشند و به اتّفاق راءى هـمـه علماى اسلام كه در آن هيچ شكّى نيست ، آنان دو ((سبط))
(96) پيامبر رحمت هستند و امام حسن (عليه السلام ) از سر تا سينه به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سـلّم ) شـبـاهـت داشـت و امـام حـسين (عليه السلام ) از سينه تا پا شبيه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.
و حـسـن و حـسـيـن (عـليـهـمـاالسـلام ) دو مـحـبـوب خـاصـّ رسـول خـدا (صـلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دوگل خوشبوى مخصوص آن حضرت در ميان همه بستگان و فرزندانش بودند.
چند روايت در شاءن امام حسن و امام حسين (ع )
1 ـ ((زاذان )) مى گويد: از سلمان شنيدم مى گفت از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم درباره حسن و حسين (عليهماالسلام ) مى فرمود:
((اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبُّهُما فَاَحِبَّهُما وَاَحِبّ مَنْ اَحَبَّهُما)).
((خـدايـا! مـن حـسـن و حـسـين (عليهماالسلام ) را دوست دارم پس آنان را دوست بدار و ((نيز)) دوست بدار آن كسى را كه آنان را دوست بدارد)).
و نـيـز فـرمـود:((كـسـى كـه حـسـن و حسين (عليهماالسلام ) را دوست بدارد، او را دوست دارم وكـسـى راكه من دوست دارم خداوند او را دوست دارد و كسى را كه خدا دوست بدارد او را وارد بـهشت مى كند و هر آن كس كه حسن و حسين (عليهماالسلام ) را دشمن دارد، من او را دشمن دارم و كـسى را كه من دشمن بدارم ، خداوند او را دشمن بدارد و كسى را كه خداوند دشمن دارد او را داخل آتش هميشگى دوزخ گرداند)).
و نيز فرمود:((اين دوفرزندم ، دو گل خوشبوى من هستند)).
2 ـ ((ابـن مـسـعود)) نقل مى كند:((رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نماز مى خواند (ديـدم ) حـسـن و حـسـيـن آمـدنـد و بـر پـشـت رسـول خـدا (در سـجـده ) سوار شدند وقتى كه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر از سجده برداشت آنان را آرام گرفت و به زمـيـن گـذارد، وقـتـى كـه بـه سجده دوّم رفت ، باز آنان با هم بر پشت آن حضرت سوار شدند. پس از نماز، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) يكى را بر زانوى راست و ديگرى را بر زانوى چپ گذارد و فرمود:((مَنْ اَحَبَّنِى فَلْيُحِبّ هذَيْنِ؛ كسى كه مرا دوست بدارد، بايد اين دو را دوست بدارد)).
حـسن و حسين (عليهماالسلام ) دو حجّت خدا براى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سـرگـذشـت ((مباهله )) (كه قبلاً خاطرنشان شد) بودند و دو حجّت خدا در دين اسلام بعد از پدرشان اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بودند.
3 ـ امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل كـرد كـه امـام حسن (عليه السلام ) به اصحاب خود فرمود:
((خداوند داراى دو شهر است ؛ يكى از آنها در مشرق و ديگرى در مغرب است ، خداوند در اين دو شهر، افرادى را آفريده كه هرگز فكر نافرمانى از خدا نكرده اند، سوگند به خدا! در مـيـان ايـن دو شـهـر و در خـود آن دو شـهر، براى خداوند غير از من و برادرم حسين (عليه السلام ) هيچ كس حجّت بر بندگانش نيست )).
و نـظـيـر ايـن روايـت از امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) نقل شده كه در روز عاشورا به پيروان ابن زياد فرمود:
((چـرا شـمـا بـراى جـنگ با من همدست شده ايد، بدانيد كه سوگند به خدا اگر مرا بكشيد يـقـيـنـا آن كـس را كـه حـجّت خدا بر شماست كشته ايد و سوگند به خدا بين ((جابلقا)) و ((جـابـرسـا)) (يـعنى در همه دنيا) پسر پيغمبرى كه خداوند به وسيله او بر شما احتجاج كند، غير از من نيست )).
مـنـظـور امـام حـسـيـن (عليه السلام ) از ((جابلقا)) و ((جابرسا)) همان دو شهر (در مشرق و مغرب ) است كه در كلام امام حسن (عليه السلام ) آمده بود.
مقام امام حسن و امام حسين (ع ) در دوران كودكى
از بـراهـيـن و نـشانه هاى روشن اوج كمال حسن و حسين (عليهماالسلام ) (در دوران كودكى ) عـلاوه بـر آنچه در جريان مباهله ذكر شد (كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن دو را كـه كودك بودند با خود براى مباهله برد) يكى اينكه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آنان (با اينكه كودك بودند) بيعت كرد
(97) و آن حضرت در ظاهر با هيچ كودكى غير از آنان بيعت ننموده است .
ديـگـر ايـنـكـه : آيات قرآن در شاءن آنان به خاطر كردار نيكشان بر پيامبر (صلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نازل گرديد، با اينكه خردسال بودند و نظير آن در مورد هيچ كسى نازل نشده است ، خداوند در قرآن مى فرمايد:
((وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً # اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مـِنـْكـُمْ جـَزاءً وَلا شُكُوراً # اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً # فَوَقيهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَلَقّيهُم نَضْرَةً وَسُرُوراً ـ وَجَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً )).
(98)
((آنـان (پـيـامـبـر، عـلى ، فـاطـمـه ، حـسـن و حسين (عليهم السلام ) ) غذاى خود را به خاطر دوسـتـى خـدا، بـه مسكين و يتيم و اسير مى دهند (و مى گويند) ما شما را در راه خدا طعام مى دهـيـم ، از شـما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسگزارى ، بى گمان ما از پروردگارمان مـى تـرسـيـم در روزى كـه گرفته روى و پريشان باشد، پس خداوند آنان را از شَرّ آن روز نگاه داشت و آنان را شاد و خُرّم نمود و به خاطر صبر و شكيبائيشان ، خداوند بهشت و لباس حرير بهشتى را به آنان پاداش ‍ داد)).
ايـن گـفـتـار خـداوند، شامل حال حسن و حسين (عليهماالسلام ) همراه پدر و مادرشان شد و در ضـمـن بيانگر گفتار آن دو بزرگوار و حالت درونى آنان است و اين دو (گفتار، و حالت مـعـنـوى ) نـشـانـگـر آشـكـار امـامت و حجّت بزرگ حسن و حسين (عليهماالسلام ) بر مردم مى بـاشـد، چـنـانكه قرآن خبر از سخن گفتن حضرت مسيح (عليه السلام ) در گهواره مى دهد.
(99) و هـمـيـن مـعـجـزه و نشانه صدق نبوّت او بود و حكايت از آن داشت كه او در پـيشگاه خدا از ويژگى مخصوصى برخوردار است ، به خاطر آن كرامتى كه بيانگر مقام ارجـمـنـد او در پـيـشـگـاه خـدا و بـرتـرى او بـر ديـگـران اسـت . و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با صراحت به امامت امام حسين (عليه السلام ) و امامت برادرش تصريح كرده است آنجا كه فرموده است :
((اِبْناىَ هذانِ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا؛ اين دو پسرانم ، دو امام هستند خواه بپاخيزند (و بجنگند) و خواه بنشينند)) (و صلح كنند))).
و وصـيـّت امـام حسن (عليه السلام ) بر امامت او دلالت دارد، چنانكه وصيّت اميرمؤ منان على (عـليـه السـلام ) بـر امـامـت امـام حـسـن (عـليـه السـلام ) دلالت داشـت بـر اسـاس وصـيـّت رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در مورد امامت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بعد از خودش .
امام حسين (ع ) در دوران امامت
(پـس از شـهـادت امـام حسن (عليه السلام ) در سال پنجاه هجرى ، امام حسين (عليه السلام ) بـه مـقـام امـامـت رسـيـد و امـامـت او يـازده سـال بـه طـول انـجـامـيـد كـه حـدود ده سال آن در زمان خلافت معاويه بود).
امـامـت امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) پـس از شـهـادت امـام حـسـن (عـليـه السـلام ) بـه دليـل آنچه قبلاً بيان شد، ثابت است و اطاعت از او بر همه مردم واجب خواهد بود هرچند به خـاطـر تـقـيـّه ، مـردم را بـه امـامـت خـود دعوت نكند و بر اساس پيمان صلحى كه بين او و مـعـاويـه بـود، مـى بـايـست به آن وفا كند. روش امام حسن (عليه السلام ) در زمان معاويه همانند روش پدرش اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بود، در اين جهت كه على (عليه السلام ) با اينكه بعد از رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) امام برحقّ بود، خاموش نشست (يعنى جنگ نكرد).
همچنين روش امام حسين (عليه السلام ) در اين دوران ، همانند روش ‍ برادرش امام حسن ( عليه السـلام ) پس از برقرارى صلح با معاويه بود كه با ترك جنگ و خوددارى زندگى مى كـرد، اتـّخـاذ ايـنـگـونـه روش ـ در بـرهـه اى از زمـان ـ بـه پـيـروى از روش رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود در آن وقت كه آن حضرت در مكّه ((در شِعْب ابـوطـالب )) تـوسـّط مـشـركـان مـحـصـور بـود [كـه نـاگـزيـر شـد سـه سـال يـعـنـى از سـال هـفتم تا نهم بعثت در آن شعب با خاموشى بسر برد] و يا در ماجراى هجرت و بيرون آمدن از مكّه ، در غار پنهان شد و خود را از ديد مشركان ، پنهان ساخت .
هجرت و جهاد امام حسين (ع )
هنگامى كه معاويه (در نيمه رجب سال شـصـت هـجرى ) از دنيا رفت و دوران صلح (آتش بس ) كه مانع آن بود تا امام حسين (عليه السـلام ) مـردم را بـه امـامـت خـود دعـوت نمايد به پايان رسيد در محدوده توان و امكانات خـود، مـسـاءله رهـبـرى خـود را آشـكـار سـاخـت و در هـر فـرصتى براى آگاهى بخشى به نـاآگـاهـان استفاده نمود و رفته رفته يارانى به گرد او آمدند، آنگاه آن حضرت مردم را بـه جـهـاد و نـبـرد (بـا سـلطـنـت يـزيـد و بـنـى اُمـيـّه ) دعـوت نـمـود و آمـاده جـنـگ شد و با اهل بيت و فرزندان خود از حرم خداو حرم رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (از مكّه و مـديـنـه ) بـه سـوى عـراق رهـسـپار گرديد تا به كمك شيعيانش كه او را (به آمدن به كوفه ) دعوت نموده بودند، با دشمن جنگ كند.
امـام حـسـيـن (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـخـسـت پـسـرعـمـويـش ((مـسـلم بـن عـقـيـل )) (عـليه السلام ) را به سوى كوفه فرستاد و او را براى دعوت مردم به جهاد و گـرفـتـن بـيـعـت از مـردم بـرگـزيـد، مردم كوفه با او براى جهاد، بيعت كردند و پيمان وفادارى خود را به او اعلام داشتند و خيرخواهيش را به جان پذيرفتند، ولى طولى نكشيد كـه (وقـتـى ورق بـرگـشـت ) آنـان بـيـعت خود را شكستند و دست از يارى او كشيدند و او را تـسليم دشمن نمودند و دشمن (در يك جنگ نابرابر) او را كشت و مردم كوفه از مسلم (عليه السلام ) دفاع ننمودند. سپس (همين مردم اغفال شده ) براى جنگ با امام حسين (عليه السلام ) از كـوفـه خارج شدند، آن حضرت را (در سرزمين كربلا) محاصره كردند و او را از رفتن بـه شـهـرها بازداشتند و آنچنان او را در تنگنا قرار دادند كه نه راه گريزى داشت و نه يـار و يـاورى و بـيـن او و آب فـرات جـدايـى انـداخـتـنـد تا اينكه بر او دست يافتند و آن حـضـرت را (در يـك جـنگ نابرابر) كشتند و آن بزرگوار در حالى كه تشنه لب ، مجاهد، شكيبا، مخلص و مظلوم بود به شهادت رسيد، بيعتش را شكستند، حريم حرمتش را دريدند و به هيچ وعده او وفا نكردند و هرگونه رشته پيمان با او را گسستند و آن حضرت همچون پدر و برادرش شهيد شد.
فراز و نشيبهاى عمر امام حسين (ع )
امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) روز شـنـبـه دهـم مـحـرّم سال 61 هجرى بعد از نماز ظهر، مظلوم و تشنه لب به شهادت رسيد در حالى كه شكيبا بود و براى خدا و دستيابى به فيوضات الهى (به جهاد تا سرحدّ شهادت ) اقدام كرد، در ايـن وقـت 58 سـال از عـمـرش مـى گـذشـت ، هـفـت سـال (اوّل عـمـرش ) را بـا رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) گـذرانـد، 37 سـال را بـا پـدرش امـيـرمـؤ مـنـان عـلى ( عـليـه السـلام ) و 47 سـال را با برادرش امام حسن (عليه السلام ) سپرى نمود و مدّت خلافتش بعد از برادرش يـازده سال بود. در پاداش بلكه در وجوب زيارت مرقد شريف امام حسين ( عليه السلام ) روايات بسيار نقل شده است از جمله امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
((زِيارَةُ الْحُسَينِ بْنِ عَلِي (عليه السلام ) واجِبَةٌ عَلى كُلٍّ مَنْ يَقِرُّ لِلْحُسَيْنِ بِاْلاِمامَةِ مِنَ اللّهِ تَعالى )).
((زيـارت (قـبـر) امـام حسين (عليه السلام ) بر هركسى كه معتقد به امامت او از جانب خداست واجب است )).
و نـيـز فـرمـود:((پـاداش زيـارت امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) معادل صد حجّ نيكو و صد عمره مقبول مى باشد)).
و رسـول اكـرم (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) فرمود:((مَنْ زارَ الْحُسَينَ (عليه السلام ) بـَعـْدَ مـَوْتـِهِ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ كسى كه بعد از شهادت حسين (عليه السلام ) مرقد او را زيارت كند، بهشت از براى اوست )).
و دراين باره روايات بى شمارى نقل شده است .
(100)
فرزندان امام حسين (ع )
امام حسين (عليه السلام ) داراى شش فرزند بود:
1 ـ عـلى بـن الحـسـيـن (امـام سـجـّاد) كـُنـيه او ((ابومحمّد)) بود، مادرش ((شاه زنان )) دختر يزدگرد (سوّم ) بود.
2 ـ عـلى بـن الحـسـيـن (عـليـه السـلام ) (مـعـروف بـه عـلى اكـبر) كه در كربلا در جريان عاشورا به شهادت رسد، مادرش ((ليلى )) دختر ابوقرة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود.
3 ـ جـعـفر بن حسين كه فرزند نداشت و مادرش از قبيله قُضاعيّه بود، و جعفر در زمان حيات امام حسين (عليه السلام ) از دنيا رفت .
4 ـ عـبـداللّه ، كـه در روز عاشورا در آغوش پدر بود، تيرى از جانب دشمن به او اصابت كرد به طورى كه سرش را از بدنش جدا نمود و به شهادت رسيد.
5 ـ سكينه ، كه مادرش ((رباب )) دختر امرء القيس بن عدى از قبيله كلبى بود.
6 ـ فاطمه كه مادرش ((اُمّ اسحاق )) دختر طلحة بن عُبيداللّه از قبيله تَيْم بود.